صرفا جهت اطلاع !

با این نرخ تورم کدوم پسری ازدواج میکنه؟!!! هان؟!!!
خانوما یکم توقعشونو کم کنن بلکه فرجی شد :D
طرف ماشین نداشت نمیشه زنش شد؟!!!
طرف خونه نداشت نمیشه زنش شد؟!!!
طرف حساب پس انداز تپل نداشت نمیشه زنش شد؟!!!
طرف ویلا نداشت نمیشه زنش شد؟!!!
شعور کجای اولویت بندی لیست توقعاتتونه؟!!! به فکر ازدواج با یه مرد باشعور باشید...
"هرچند پسر باشعور هم نایاب شده" :))))) اصن ولش کن مجرد بمونید :|


بابام داشت تلویزیون میدید یهو اهنگ داریوش پخش شد 
بابام گفت وای من عاشق این آهنگم کلی باهاش خاطره دارم داشت با اهنگ حال میکرد که
مامانم اومد زد شبکه 4 اخبار ناشنوایان
رو به بابام گفت خیال کردی نمیدونم این اهنگ تورو یاد اون دختره چش سفید میندازه
که قبل از من رفتی خاستگاریش اما از خونشون پرتت کردن بیرون؟


دختره پست گذاشته : مردم از تنهايي...
پسره زيرش نوشته : نشوني بده با بچه محلا بيايم خونتون از تنهايي در بياي !!!
واقعا اين پسراي با معرفت كه به فكر بچه محلاشون هستن رو ميبينم بغضم ميگيره ...
ببينين چقدر فكر دوستاشونن تك خوري تو ذاتشون نيست .
مرد واقعي اينه ها...
ببخشيد اشك نمي زاره مانيتورو ببينم ...


مسابقه پیامکی ایرانسل(هر پیام ۷۵تومان) برنده: هر روز لپ تاپ
سوال :
۱: آب خوبه؟ بله
۲:درخت چه رنگ است؟ سبز
۳:آهن سفت تره یا پنبه؟ آهن
سوال آخر: شخصی که نظریه بوروکراسی پست مدرن را باب کرد که بود
و اون روز تو خلوت خودش به چی فکر میکرد !؟ 
یهو بگو نمیخوام لپ تاپ بدم دیگه :-|


دوستم حدودا یه سالی بود با یه دختری دوست بود و کلی عاشق هم بودن!
تا زدو واسه دختره خواستگار اومد و طرف شوهر کرد!!
دیشب دوستم اومده بود پیشم گریه میکرد میگفت:
همه ی عشقا دروغه! همه ی دوسِت دارما کشکه!
دیگه میخوام مثل تو بشم!
عاشق نشم،وابسته نشم! مثل تو هرزه باشم،کثیف باشم!
پست و نامرد باشم،آشغال باشم ..!

 

نامه ای به فرزند

فرزند عزیزم:

آن زمان که مرا پیر و از کار افتاده یافتی،
اگر هنگام غذا خوردن لباسهایم را کثیف کردم و یا نتوانستم لباسهایم را بپوشم
اگر صحبت هایم تکراری و خسته کننده است
صبور باش و درکم کن
یادت بیاور وقتی کوچک بودی مجبور میشدم روزی چند بار لباسهایت را عوض کنم
برای سرگرمی یا خواباندنت مجبور میشدم بارها و بارها داستانی را برایت تعریف کنم...
وقتی نمیخواهم به حمام بروم مرا سرزنش و شرمنده نکن
وقتی بی خبر از پیشرفتها و دنیای امروز سوالاتی میکنم ، با تمسخر به من ننگر
وقتی برای ادای کلمات یا مطلبی حافظه ام یاری نمیکند،فرصت بده و عصبانی نشو
وقتی پاهایم توان راه رفتن ندارند،دستانت را به من بده...همانگونه که تو اولین قدمهایت را کنار من برمیداشتی....
زمانی که میگویم دیگر نمیخواهم زنده بمانم و میخواهم بمیرم،عصبانی نشو ... روزی خود میفهمی
از اینکه در کنارت و مزاحم تو هستم ، خسته و عصبانی نشو
یاریم کن همانگونه که من یاریت کردم
کمک کن تا با نیرو و شکیبایی تو این راه را به پایان برسانم

فرزند دلبندم،دوستت دارم

طوطی زبون نفهم

در روزگاری حاکمی بود که طوطی ای خاص داشت!
چرا که وی فقط سخنان حاکم را تقلید می کرد و همه نیز این را می دانستند!
روزی حاکم با جمعی از لشکریان جلسه مهمی گذاشته بود و مشغول صحبت بودند که ناگهان طوطی فریاد کشید : 
برو زیر تخت !برو زیر تخت ! لشکریان با تعجب به طوطی نگاه کردند.
طوطی دوباره فریاد زد : 
برو زیر تخت ماه بانو اومد! برو زیر تخت ماه بانو اومد! ( ماه بانو همسر حاکم و دختر یکی از حاکمان همسایه بود)

پس لشکریان که اخلاق طوطی را میدانستند نگاه معنی داری به هم کردند ولی کسی جرات نکرد حرفی بزند
فقط وزیر برای ماست مالی با ترس گفت : احتمالا حاکم با شخصی قایم باشک بازی می کرده و این جملات را فرموده اند !
طوطی دوباره فریاد زد که : لعنتی زود باش برو زیر تخت ماه بانو اومد! 

حاکم که به شدت عصبانی شده بود به سمت طوطی حمله کرد تا وی را بگیرد
ولی طوطی پرواز کرد و در ارتفاعی بلند نشست و دوباره به تکرار آن حرفها مشغول شد ! 

حاکم گفت : ای طوطی ناجوانمرد ! حال که اینچنین عیله من سخن گفتی
من نیز آن طوطی زیبای ماده را که مال حاکم همسایه بود و قرار بود برایت بیاورم تا ماه بانویت شود دیگر نمی آورم! 

طوطی که این را شنید فریاد زد که : 
ماه بانو نمی خواهم برایم از همان کنیزکان زیر تخت بیاور!

تجاوز و تفکر معکوس

روزی پسری قصد داشت تا از مکانی به مکان دیگر برود و در بین راه جاده ای خلوت بود
در یک دست پسر یک چوبدستی و یک سطل و در دست دیگر وی بندی بود که توله سگی را به آن بسته بود و او را با خود می برد.
هنوز چند قدمی نرفته بود که دختری خود را به وی رساند و گفت : 
امکان دارد من هم در این مسیر همراه شما شوم چرا که این مسیری است خلوت و طولانی و من جرات تنهایی رفتن را ندارم.

پسر قبول کرد و وی نیز همراه پسر شد . مقداری که رفتند و از نظرها گم شدند دختر به پسر گفت :
ببین آقا ! الان اینجا جاده خیلی خلوت است و من می ترسم که تو به من تجاوز کنی!
پسر گفت : من چگونه می توانم به تو تجاوز کنم در حالی که در یک دستم چوب و سطل و در دست دیگرم بند این توله سگ می باشد؟

دختر گفت : راست گفتی! من فکر کردم اگر تو چوبت را در زمین فرو کنی و بند توله سگ را به آن ببندی
سطل را هم وارونه روی سرش گزاری دستت خالی می شود و آنوقت به من تجاوز می کنی !!!

پسر متعجب گفت : آفرین ! من دو ساعت است که دارم فکر می کنم اگر بخواهم این کار را بکنم
دراین مسیر بی آب و درخت سگ را کجا ببندم که فرار نکند و فکر چوب و سطل را نکرده بودم.

دختر نیز جواب داد : 
چون من تفکر معکوس داشتم و تو نداشتی یعنی تو از مهمترین چیز یعنی سگ شروع کردی و من از بی اهمیت ترین چیز یعنی چوب !

همراه تنهایی های این روزهام

خودمو گرم میکنم با یه لیوان ودکا
بسته نیمه خالی سیگارمو از رو میز ور میدارم
صدای موزیک رو کم میکنم که واسه خودش بخونه
شلوارمو پام میکنم و دکمه های بالای پیرهنمو نمیبندم
یکنفر دم در منتظرمه
باید عجله کنم
چند روزی هست که اومده تو زندگیم
قراره که با هم بریم کمی قدم بزنیم
دو نفری خیابون ها رو راه بریم و از کنار با هم بودن لذت ببریم
باید موبایلمو خاموش کنم ، از صدا خوشش نمیاد
سکوت، بارزترین خصلتشه و من شیفته همین آرامشش شدم
آهسته درو باز میکنم
طبق معمول پیرهن زردش رو پوشیده
خیلی بهش میاد
این پیرهن لوندش میکنه
دستش رو حلقه میکنه دور دستم
چه آرامشی!
باید از این دقایق با لذت استفاده کنم
تضمینی وجود نداره که تا آخر باهام بمونه
راه میفتیم
دور میشیم
میخندیم
میرقصیم
می ایستیم
به هم نگاه میکنیم
تو این روزای بی کسی جفت خوبیه برام
اسمش رو صدا میکنم
بر میگرده
دوباره صدا میکنم
میخنده
و باز هم صدا میکنم
و بلند تر میخنده
به راستی که اسم "پاییــــــــــــــــــــز" برازندشه 



نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





نویسنده: علی ׀ تاریخ: دو شنبه 22 آبان 1391برچسب:, ׀ موضوع: <-CategoryName-> ׀

CopyRight| 2009 , aftabpnu.LoxBlog.Com , All Rights Reserved
Powered By LoxBlog.Com | Template By:
NazTarin.Com